زن کابین کرده شده و کابین داده شده. (ناظم الاطباء). - امثال: کالممهوره احدی خدمتیها، یعنی مانند آن زنی که به یکی از دو خلخالهای خود کابین کرده شده و چنین گویند که زنی گول و احمق خواهان شوهری شد و کابین خواست، مرد یکی از دو خلخالهای وی را بدرآورد و بدو داد و گفت: این کابین تو باشد و آن زن پذیرفت. (ناظم الاطباء). کالممهوره من مال ابیها، گویند شخصی به کسی مالی داد و آن کس دختر آن شخص را به زنی خواست و مالی که از وی گرفته بود کابین دختر نمود و منت بر آن گذاشت در این کابین، و این مثل شد. (ناظم الاطباء)
زن کابین کرده شده و کابین داده شده. (ناظم الاطباء). - امثال: کالممهوره احدی خدمتیها، یعنی مانند آن زنی که به یکی از دو خلخالهای خود کابین کرده شده و چنین گویند که زنی گول و احمق خواهان شوهری شد و کابین خواست، مرد یکی از دو خلخالهای وی را بدرآورد و بدو داد و گفت: این کابین تو باشد و آن زن پذیرفت. (ناظم الاطباء). کالممهوره من مال ابیها، گویند شخصی به کسی مالی داد و آن کس دختر آن شخص را به زنی خواست و مالی که از وی گرفته بود کابین دختر نمود و منت بر آن گذاشت در این کابین، و این مثل شد. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج که در 36هزارگزی شمال خاوری سنندج و 5هزارگزی شمال خاوری ناوگران واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 285 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری وصنایع دستی آنان گلیم، قالیچه و جاجیم بافی است. راه آن مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرن ج 5)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج که در 36هزارگزی شمال خاوری سنندج و 5هزارگزی شمال خاوری ناوگران واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 285 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری وصنایع دستی آنان گلیم، قالیچه و جاجیم بافی است. راه آن مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرن ج 5)
آلتی باشد درودگران را که بدان چوب را سوراخ کنند و آن را پرماه نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). به معنی برماه که درودگران بدان چوب سوراخ کنند، لیکن این لغت شاهد می خواهد. (فرهنگ رشیدی). برماه را گویند و آن آلتی باشد که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند و به زبان عربی مثقب خوانند. (برهان) (آنندراج). مثقب وبرماه و مته. (ناظم الاطباء). ماهه. برماهه. برماه. برمه. پرمه. پرماه. پرمهه. (حاشیۀ برهان چ معین)
آلتی باشد درودگران را که بدان چوب را سوراخ کنند و آن را پرماه نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). به معنی برماه که درودگران بدان چوب سوراخ کنند، لیکن این لغت شاهد می خواهد. (فرهنگ رشیدی). برماه را گویند و آن آلتی باشد که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند و به زبان عربی مثقب خوانند. (برهان) (آنندراج). مثقب وبرماه و مته. (ناظم الاطباء). ماهه. برماهه. برماه. برمه. پرمه. پرماه. پرمهه. (حاشیۀ برهان چ معین)